چو بخت عرب بر عجم چیره گشت / همه روز ایرانیان تیره گشت
...
جهان را دگرگونه شد رسم و راه / تو گویی نتابد دگر مهر و ماه
ز می نشهء و نغمه از چنگ رفت / ز گل عطر و معنی ز فرهنگ رفت
ادب خوار گشت و هنر شد وبال / به بستند اندیشه را پر و بال
جهان پر شد از خوی اهریمنی / زبان مهر ورزیده و دل دشمنی
کنون بی غمان را چه حاجت بمی / کران را چه سودی ز آوای نی
که در بزم این هرزه گردان خام / گناه است که در گردش آریم جام
بجایی که خشکیده باشد گیاه / هدر دادن آب باشد گناه
چو با تخت منبر برابر شود / همه نام بوبکر و عمر شود
ز شیر شتر خوردن و سوسمار / عرب را به جایی رسیده است کار
که تاج کیانی کند آرزو / تفو بر تو ای چرخ گردون تفو
دریغ است ایران که ویران شود / کنام پلنگان و شیران شود ...
نظرات شما عزیزان: